در روانکاوی وقتی از مادر صحبت میکنیم، انگار از ابتدای تاریخ میگوییم. همهچیز از آنجایی شروع میشود که مادری قصد باردار شدن میکند. اینکه او با چه آرزویی فرزندش را به هستی دعوت میکند، گویی فلسفه وجودی آن فرد میشود.
[مثلن بچهدار شم تا از تنهایی در بیام]
نوزاد ۹ماه درون مادر رشد میکند و این نخستین خانهی اوست که فروید هم در رؤیا خانه را به مادر تعبیر میکند.
نوزاد در رحم از مادر تغذیه میکند.
از تن و روان مادر.
حالا که به دنیا میآید هنوز هم از جان و تن مادر تغذیه میکند.
وقتی میگوییم تغذیه از روان مادر یعنی نه تنها سخنان و رفتار مادر مهم است بلکه ناهشیار مادر نیز در نوزاد تأثیرگذار است.
به قول وینی کات اصلن این مادر است که newborn را تبدیل به child میکند، با پذیرش او به عنوان یک ابژه از طریق مراقبت و صحبت.
و اینجا اهمیت رسیدگی فوری به اختلالهای پس از زایمان در مادر روشن میشود.
نوزاد کم کم بزرگ میشود و این چندسال نخست زندگی او مهمترین سالهاییست که شخصیت و روان او را میسازد.
نقش کلیدی مادر [یا مراقب اولیه] در رشد هرفرد روشن است و این «عشق» بیانتهایی که معطوف به مادر است، تبیین میشود.
حالا بیایید کمی عمیقتر به موضوع نگاه کنیم.
مادر ابژهی عشق ماست و ما عمیقترین حسهامون رو نسبت به او تجربه میکنیم.
آن روی سکهی عمیقترین عشق چیست؟
عمیقترین خشمهای ما. این هم در رابطه با ابژهی مادر تجربه میشود
اما
این خشمها مشروع نیستن و چون توسط خانواده پذیرفته نمیشوند، اونها رو خیلی زود سرکوب میکنیم. آن خشم ها هست، دور از دسترس ما در ناخودآگاه.
بسیاری از تعارضهای بنیادین افراد در ارتباط آنها با مادرشان ساخته شده.
مادری که مدام بچهاش را اخته میکند.
مادری که هنوز پسر ۳۰ سالهاش را کنترل میکند.
[مثلن بهوسیلهی مراقبت بیش از اندازه از او]
و اینها همه سمپتوم هایی است که ما از والدینمان میگیریم.
و همینطور که اشتیاق به زندگی را نیز از همانجا گرفتیم.
و این چیزیست که نباید فراموش کنیم.
ما غریزهی [سائق] زندگی و مرگ،
«هردو» را از والدینمان میگیریم.

افسردگی قابل درمان است
‘’چایی عسل لیمو بخور! ‘’ به محض اینکه سرما بخوریم، اطرافیان تجویز میکنند و ما هم از خودمان مراقبت میکنیم