درد را چگونه به زبان بیاوریم؟

در زندگی روزمره ما چقدر می‌توانیم احساسات‌مان را بیان کنیم؟
چقدر می‌توانیم دنیای ذهنی‌مان را عینی کنیم؟
و اینکه اگر توانستیم،
آیا کسی هست که ما را بشنود
و بفهمد؟

استاد عزیز هوشنگ ابتهاج می‌گوید من در موفق‌ترین شعرهایم توانسته‌ام ۲۰٪ از آنچه می‌خواستم را به زبان بیاورم.
از نظر او آنقدر بین زبان درون و بیرون فاصله افتاده که انگار «ما لال هستیم»!
او می‌گوید زبان برای بیرون از ما ساخته شده و این یعنی پس من «درد [درونم] را چگونه به زبان بیاورم؟»

حالا ما که به اندازه سایه هم شاعر نیستیم، در زندگی چقدر می‌توانیم آنچه می‌خواهیم یا آنچه در ما می‌گذرد را به زبان بیاوریم و تبدیل به واژه (Verbalize) کنیم؟
احتمالن عدد ما از ۲۰ هم کمتر باشد!
پس چه کار کنیم؟ این چیزهایی که نمی‌گوییم، نمی‌توانیم بگوییم یا کسی نیست که با او در میان بگذاریم، کجا می‌رود؟
این «نگفته‌ها» روی هم جمع می‌شود و تبدیل می‌شود به:
– شب‌ها نمی‌تونم خوب بخوابم!
– نمی‌دونم چرا چند روزه حال انجام هیچ کاری رو ندارم!
– چند وقته معده درد گرفتم!
حالا راه حل کجاست؟
ساده است. کافیه ما آن «نگفته‌ها» را بگوییم.
در اتاقی امن به کسی که ما را قضاوت نمی‌کند و با دردهای ما همدلی می‌کند.
باورتان می‌شود رواندرمانی یعنی اینکه ما در مورد دردهای‌مان صحبت کنیم؟ فرآیند تبدیل درد به واژه همزمان با تجربه‌ی آن، شفابخش است.
لکان (Jacques Lacan) می‌گوید ‘’ عملکرد باليني روانکاوان يک درمان مبتني بر گفتار است و اثرات سودمند آن از گفتار منتج مي شود. ‘’
‏ [Rome discourse, 1953]

این سؤال را هرکسی از خودش باید بپرسد؛
ما فقط یکبار زندگی می‌کنیم،
در این یکبار آیا می‌خواهیم از خودمان صحبت کنیم؟ 

نوشته های مرتبط

یه پایان تلخ

در کتاب وقتی نیچه گریست اروین یالوم می‌نویسد:‘’ نیچه فریاد زد: امید؟ امید مصیبت آخرین است! وقتی جعبه‌ی پاندورا باز شد و بلایایی که زئوس در آن گنجانده

ادامه مطالعه کردن

مامان عاشقتم!

در روانکاوی وقتی از مادر صحبت می‌کنیم، انگار از ابتدای تاریخ می‌گوییم. همه‌چیز از آنجایی شروع می‌شود که مادری قصد باردار شدن می‌کند. اینکه

ادامه مطالعه کردن

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.