در کتاب وقتی نیچه گریست اروین یالوم مینویسد:
‘’ نیچه فریاد زد: امید؟ امید مصیبت آخرین است! وقتی جعبهی پاندورا باز شد و بلایایی که زئوس در آن گنجانده بود، به جهان آدمیان فرار کردند، یکی که از همه ناشناختهتر بود، در جعبه باقیماند: این آخرین بلا، امید بود. از آن پس انسان این جعبه و امید درونش را به اشتباه، صندوقچهی نیکاقبالی میداند. ولی ما از یاد بردهایم که زئوس آرزو کردهبود آدمی همچنان به آزار خویشتن ادامه دهد. امید بدترین بلاست، زیرا عذاب را طولانی میکند. ‘’
به نظرتون «امید» داره چه چیزی رو به ما پیشنهاد میده؟
از نظر فروید امید با «خود ایدهآل» [Ego ideal] در ارتباط است و از وجدان ناسالم [سوپرایگو Super-ego] تغذیه میکند و غریزه [سائق] مرگ است.
چیزی که امید به ما وعده میدهد، عمومن وضعیت ایدهآلی در آینده است.
بگذارید برایتان مثالی بزنم.
زنی را درنظر بگیرید که در رابطه با همسرش کتک میخورد و زمانیکه اطرافیان به او میگویند: چرا طلاق نمیگیری؟ میگوید:
‘’ شاید درست شد آخه’’
او میداند که شوهرش درستبشو نیست [و این را درمانگرش نیز به او تأکید کرده] اما ببینید امید با او چکار میکند!
امید به او میگوید: «در این وضعیت بمان!»
حالا همین خانم چه زمانی رهایی مییابد؟
دقیقن وقتیکه «ناامید» شود تا بتواند از آن رابطه خارج شود.
تا وقتی سوژه امید داشته باشد، از موقعیت رنجآور کنونی خارج نمیشود.
امید به این زن «درد» را پیشنهاد میدهد و در پستهای قبل خواندیم که چطور میشود که بسیاری از ما از درد بهصورت آگاهانه استقبال میکنیم تا ناخودآگاهمان لذت ببرد.
امید میآید و روی مازوخیسم ما مینشیند. اینطور میشود که سالها در درد میمانیم، به امید رهایی از درد!
-عجب پارادوکس تراژیکی-
من میدانم که ناامیدی تلخ است
اما
یک پایان تلخ بهتر از یک تلخی بیپایان است.
پ.ن: شما در کامنت بگویید «امید» به شما چه میگوید؟ .